برای دیدن ادامه ی مطالب به قسمت آرشیو مراجعه کنید ...
یا عـــــــــــــــــــــــلی مدد
ای غدیر ...
تو دیگر برکه ای خاموش نیستی...
تو مادر اقیانوس هایی .........
تک درخت کناره ی آبگیر !
سایه ات را بگستران ....
ما آماده ایم بیعت کنیم ....
که امروز هم دیر نیست ...
ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود
ابرهای خونفشان نینوا، اشک های حضرت امیر بود
وقتی از خودت می پرسی چگونه ممکن است بر نوه ی رسول خدا در کربلا چنان فجایعی را به بار آورند؟!
در ذهنت خاطره ای زنده می شود که دلت را می لرزاند، و اشکهایت را جاری می سازد و تاریخ را برایت مرور میکند! یادت می آورد که زمانی نقشه ریختند که مزد رسالت را یکجا حساب کنند تا بعد کسی نگوید که پیامبر خدا برای اسلام زحمت کشید!! و پیامبر جواب داد : مزد من محبت به خاندان من است!!
نقشه آنها به هم ریخته بود؛ ولی بدترین زمان برای آنها وقتی بود که پیامبر دست علی (ع) را برای خلافت، امامت و ولایت، بالا برد!! اما آنجا هم دست خود را رو نکردند! و دست خود را به بیعت دراز کردند!
چیزی نگذشت که دستهای درازشده برای بیعت با علی علیه السلام، دراز شدند برای غصب خلافت و در این میان حتی دست خود را بر روی دختر رسول خدا نیز دراز کردند!!
همان دستها در کربلا هنر خود را رو کردند!!!
امام علی (ع) فرمودند:
روزی که در آن روز گناه نشود آن روز عید است.
{{چرا و صد چرا" ما اکثر گناهان را در روزهای عید انجام می دهیم}}
1 - گفتار: گفتارشان راست و سنجیده است.
2 - لباس: در لباس، معتدل و میانه رو هستند.
3 - مشى: در روش زندگى و در راه رفتن فروتن و متواضعاند.
4 - تقواى چشم: چشمان خویش را از آنچه خدا بر آنها حرام کرده پوشیدهاند.
5 - تقواى گوش: گوشهاى خود را وقف شنیدن دانش سودمند ساختهاند.
6 - ثبات نفس: در بلا و آسایش حالشان یکسان است.
7 - کوچک دیدن مخلوق: خالق در دل آنان بزرگ و غیر خالق در دیدگانشان کوچک است.
8- غم دل: قلبهایشان اندوهگین است (غمهاى آنان در دلشان است)
9 - بى آزارى: دیگران از شرشان در امانند.
10 - کوچکى حاجات: حاجاتشان کوچک و اندک است.
تقدیم به اونایی که نشنیدنو یاداوری واسه اونایی که شنیدن:
عصر یک جمعه ی دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است
و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد،
گل زخم نمک خورد،
زمین مرد،
زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد،
زمین مرد، زمین مرد ،
خداوند گواه است،دلم چشم به راه است،
و در حسرت یک پلک نگاه است،
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،
برسد کاش صدایم به صدایی…
…عصر این جمعه ی دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی ست زجنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته، در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم!
که به جای نم شبنم
بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.
نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت
به فدای نخ آن شال سیاهت
به فدای رخت ای ماه!
بیا
صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،
آجرک الله!
عزیز دو جهان یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت
دل من بال کبوتر شده
خاکستر پرپرشده،
همراه نسیم سحری
روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی
و سپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی
و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت
زیر رکابت
ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،
نگهم خواب ندارد،
قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد…
تو کجایی؟
تو کجایی؟
شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی…=»
آبیتر از آسمان بود و پاکتر از باران.
دستش را به آسمان میبرد و ستارهها را در سفره خالی ما مینشاند.
بهار را به تساوی تقسیم میکرد و سهم خود را به آنکه محتاجتر بود میبخشید.
کبوتر از دست او دانه میچید و ماه از روی او روشنی میگرفت.
نخل، تنهاییاش را میشناخت; چاه، زمزمهاش را میشنید و غدیر - آن آبگیر زخمی - حیران بردباریاش بود.
غم و غریبی و غربت، اشک و آه او را همدم میشدند و از کوفه تا کربلا عشق بود که میکاشتند.
نماز به تلاوت او میبالید و او به تلاوت نماز.
ذکر که بر لبانش مینشست آسمان اخمهایش را باز میکرد و آدم شعر بهشت را میسرود.
او ساده بود به رنگ صبح و مرد بود به رنگ خدا
عید است ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم
ای کاش که این عید ظهورش برسد
اینگونه هزار عید با هم داریم
شنیده ام از ما دلتنگ تری برای آمدنت،
شنیده ام دل نگرانِ مایی،
شنیده ام گریه می کنی برایِ ما،
کی تمام می شود؟
غروب هایی که "دلِ" ما "گیرِ" دلتنگی ات است آقا!
چه بگویم درباره مظلومیت کسی که در این دنیا چشم خود را در کعبه باز و در مسجد بست .
با اینحال وقتی خبر شهادتش به شام رسید ،
متعجبانه پرسیدند : آخر مگر پسر ابوطالب نماز هم میخواند که در مسجد کشته شود؟
.: Weblog Themes By Pichak :.